، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

زندگی مامان و بابا

ناخن

1394/5/2 1:23
نویسنده : مامان کیان
343 بازدید
اشتراک گذاری

۲۶/۴/۹۲ 

اون روز تولد سارینا بود و من میخواستم کیان کاملا مرتب باشه ، چند روز بود میخواستم ناخناشو بگیرم اما فرصت نمیشد

تا اینکه اونروز تو آشپزخونه بودم که کیان با حالتی مثل ناراحتی و بیقراری اومد پیشم و تند تند میگفت ماممان

وقتی نگاه کردم دیدم ناخن دستش شکسته .

بوسیدمش و براش توضیح دادم که باید ناخنش رو با ناخنگیر میکردم

ردحالی که اصلا انتظارشو نداشتم و در کمال ناباوری پسر قشنگم روی زانوم نشست و آروم و صبورانه به ناخناش نگاه میکرد که چطور مرتب میشن

نگران بودم که چطور برخورد میکنه چون همیشه توی خواب ناخناشو مرتب میکردم

بهت افتخار میکنم پسرم .

امروز دوتا شیرین کاری دیگه هم کردی

یکی اینکه وقتی وقتی میخوایم بریم بیرون یا عجله داریم و کنترل دیویدی نمیگیره من از جلو با پا خاموش میکنم ، امروز پسرم داشت ادای منو در میاورد و سعی داشت با پا دیویدی رو خاموش کنه 

یکی دیگه اینکه سر سفره من برای تزیین غذا دوتا تیکه نون رو به شکل برگ درست کرده بودم 

وقتی یه تیکه پیاز بهش دادم تا بخوره اونو مثل برگهای تزیینی روی غذاش تزیین کرد

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)