، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

زندگی مامان و بابا

کوتاهی مو

۳۰/۴/۹۴ طی یک مراسم کاملا باورنکردنی شازده کوچولو آروم نشست تا بابایی موهاشو بزنه  کاملا آروم و بیصدا یعنی من و بابا شازده کوچولو لذت بردیم و اصلا به روی خودمون نیاوردیم و ذوقمون رو تا پایان اصلاح موی ایشان مخفی نگه داشتیم تا یوقت خودشو لوس نکنه و  از جاش بلند نشه البته ایشان طی چند مرحله به آرایشگاه رفتن که همه ما، من و بابایی و آقای آرایشگر را از کرده خود پشیمان نمودند بارها هم خودم وقتی ایشان خواب تشریف داشتندی موهایشان را اصلاح نموده بودم
3 مرداد 1394

ناخن

۲۶/۴/۹۲  اون روز تولد سارینا بود و من میخواستم کیان کاملا مرتب باشه ، چند روز بود میخواستم ناخناشو بگیرم اما فرصت نمیشد تا اینکه اونروز تو آشپزخونه بودم که کیان با حالتی مثل ناراحتی و بیقراری اومد پیشم و تند تند میگفت ماممان وقتی نگاه کردم دیدم ناخن دستش شکسته . بوسیدمش و براش توضیح دادم که باید ناخنش رو با ناخنگیر میکردم ردحالی که اصلا انتظارشو نداشتم و در کمال ناباوری پسر قشنگم روی زانوم نشست و آروم و صبورانه به ناخناش نگاه میکرد که چطور مرتب میشن نگران بودم که چطور برخورد میکنه چون همیشه توی خواب ناخناشو مرتب میکردم بهت افتخار میکنم پسرم . امروز دوتا شیرین کاری دیگه هم کردی یکی اینکه وقتی وقتی میخوایم بریم بیرون یا ...
2 مرداد 1394

بدون عنوان

پسردیشب توی تخت داشتم با کیان بازی میکردم و اون جای جغجغه هاش که شبیه شیشه شیر بزرگ هست با خودش آورده بود. من توی شیشه ااااا میگفتم و کیان تکرار میکرد  یدفه به ذهنم رسید و صدای جوجه درآوردم و کیان هم توی شیشه گفت جیک جیک وااای ، انگار تموم دنیا رو به من دادن. این بار دهنمو بردم جلوی شیشه و گفتم مییییییو کیان: میییو من: هاپ هاپ کیان: هاپ هاپ من:😀 کلی ذوق کردم چون خیلی وقت بود اینا رو تکرار میکردم و کیان توجه نمیکرد. البته چند روز پیشم بصورت کاملا ناگهانی گفت : جوجه ، خیلی واضح  میدونم که تمام کلمات رو میدونه ولی تکرار نمیکنه       ...
24 تير 1394

مامان

پسرم نفسم تموم زندگیم، چند روزیه که صدام میکنه ماممان . منم عشق میکنم و میگم جانم نفس مامان
24 تير 1394

دوچرخه

اوایل خرداد ماه امسال بابایی واسه پسری یه دوچرخه قرمز رنگ خوشگل خرید . کوچیکترین سایز دوچرخه بود اما بازم واسه پسر کوچولوی ما یکم بزرگه، اگه دمپایی پا کنه سایزش میشه . اما من گفتم تا یاد نگرفته دوچرخه توی خونه باشه و بازی کنه بهتره حالا ایشان خیلی شیک و مجلسی بر مرکب خویش سوار شده و توقع دارند که اینجانب ایشان را دور خانه بگردانم و ایشان کلی کیف کنند و بنده دچار زانو درد و کمر درد بشوم. البته گاهی از سبد مرکبشان بعنوان جا اسباب بازی نیز استفاده کرپه و اسباب بازیهای کوچکشان را در آن نگه میدارند.
5 تير 1394

الاغ

دیروز شاهزاده کوچکم برای اولین بار یه الاغ از نزدیک دید . تعجبی نداره که این کوچولو بعد از دو سال این اولین بار بود که این حیوون رو میدید  تو زندگیهای شهری امروزی اینجور حیوانات کمتر دیده میشه. ما هم دیروز رفته بودیم پیک نیک که خیلی اتفاقی  این الاغ اونجا بود . متاسفانه بچه های این دوره باید این چیزا رو فقط توی عکسها یا باغ وحش ببینن .
5 تير 1394

مداد رنگی

چند روز پیش برای اولین بار مداد رنگی پسرکم رو آوردم با یکی از دفترهای زمان دانشجویی خودم که تقریبا نو بود . تصمیم گرفتم هم نقاشی ، هم رنگها رو به عزیز دلم یاد بدم . البته قبلا با خودکار واسش نقاشی کشیده بودم و اونم خط خطی کرده بود . اما اینبار مداد رنگیهاشو دادم دستش .  کلی ذوق کرده بود . گاهی تک تک مدادها رو برمیداشت و گاهی همه رو توی دستش مشت میکرد. تند تند با رنگای مختلف خط خطی میکرد . منم ذوق کردم . تند تند نقاشی میکشیدم . اما در آخر درگیری بین من و کیان پیش اومد که ایشان نمیخواستند نقاشی بکشند . فقط مدادها رو مثل سرسره میریخت توی جعبش و جعبه رو  کج میکرد تا مدادها از اون طرف سر بخورن و بیان بیرون .  منم کار داشتم و ...
12 ارديبهشت 1394

تاب در حیاط

از عنوان کاملا مشخصه که ما سه شنبه این هفته برای شاهزاده کوچولو توی حیاط تاب بستیم( تاب موزیکال هدیه عمه طاهره ) . و اینگونه شد کع بین هر چند بار خواسته های ایشان یکی این است که بریم حیاط و تاب بازی . تا اینجایش باز هم خوب است . اصل موضوع اینجاست که ایشان دیگر پیاده نمیشوند .  جدیدا دیگر از تند تاب خوردن هم نمیترسند کیان .    من.  تاب  ...
12 ارديبهشت 1394

اندر حکایت از پوشک گرفتن

امروز یکشنبه است و ما از شنبه هفته پیش تصمیم گرفتیم که ایشان را از پوشک گرفته و یادش بدم که جیششو بگه . میگویند شنبه خر است اما ما از شنبه شروع نمودیم گویی اراده ای آهنین به ما میگفت که حتما موفق خواهیم شد. البته این ما که میگویم بیشترش من است .چون پدر، خودشان را در این کارها دخالت نمیدهند و فقط دستور انجام کار را صادر میفرمایند مثلا میگویند بچه ها را از پوشک بگیر یا بچه دارد جیش مکند ببرش دستشویی و از این قبیل کارها  صبح که دلبند کوچک از خواب ناز بیدار شد بدون توجه به گریه هایش که احتمالا شیر میخواست لباس و پوشکش را در آورده و ایشان را به توالت(گلاب به روتون روم به دیفار) بردیم کلی هم بر ایشان آب ریختیم بلکه یخ بفرمایند و اندکی جیش...
6 ارديبهشت 1394

تاب سواری

حکایت تاب سواری این شاهزاده مربوط به خونه خاله اینا بود. اما از ۱۲ فروردین که دیگه بردمش پارک ، اصلا سوار تاب نشدند. تا مینشوندمش روی تاب بیقراری میکرد و میخواست بلند بشه تا اینکه ... این هفته که بردمش اصرار نکردم که تاب سوار بشه ، طبق معمول وقتی به پارک نزدیک شدیم ایشان با صدای (او او) و دستی که به سمت پارک اشاره میکرد در حالی که پنج انگشت دست کاملا باز بود و کف دست رو به بالا(شاهزاده مان اینجوری به همه چیز اشاره میفرمایند) دستور فرمودند که بریم پارک البته ما به همین نیت از منزل خارج شده بودیم ولی این پسر دلبند همیشه موقع دیدن پارک ذوق میکند. دلیل این ذوق کاملا مشخص نیست بخاطر پارک است یا بخاطر بچه ها . وارد محوطه بازی شدیم و ای...
6 ارديبهشت 1394