مداد رنگی
چند روز پیش برای اولین بار مداد رنگی پسرکم رو آوردم با یکی از دفترهای زمان دانشجویی خودم که تقریبا نو بود . تصمیم گرفتم هم نقاشی ، هم رنگها رو به عزیز دلم یاد بدم . البته قبلا با خودکار واسش نقاشی کشیده بودم و اونم خط خطی کرده بود . اما اینبار مداد رنگیهاشو دادم دستش .
کلی ذوق کرده بود . گاهی تک تک مدادها رو برمیداشت و گاهی همه رو توی دستش مشت میکرد. تند تند با رنگای مختلف خط خطی میکرد . منم ذوق کردم . تند تند نقاشی میکشیدم .
اما در آخر درگیری بین من و کیان پیش اومد که ایشان نمیخواستند نقاشی بکشند . فقط مدادها رو مثل سرسره میریخت توی جعبش و جعبه رو کج میکرد تا مدادها از اون طرف سر بخورن و بیان بیرون .
منم کار داشتم و باید مدادها رو جمع میکردم تا به خودش آسیب نرسونه و ایشون اسباب بازی جدید پیدا کرده بود . بالاخره ایت درگیری به آشتی و ماچ و بوسه و بغل و مم ختم شد .
خدایا شکرت