آش
چند روز پیش مریم جون واسمون آش نظری آورد
دایی جواد اومد خونمون .روزه بود . منم کمی آش واسش ریختم تا ببره خونه و گذاشتمش روی میز تلفن. توی آشپزخونه بودم. از اونجایی که تو به میز تلفن و وسایل روش خیلی علاقه داری و منم یادم نبود که وقتی سوار رورویک میشی دستت به بالای میز میرسه ،ناگهان صدای گریت بلند شد . وقتی سرمو برگردوندم دیدم تموم آش رو ریختی روی خودت و روروئک . صاف ایستاده بودی و گریه میکردی. نمیدونستیم بخندیم یا ناراحت باشیم . خوبیش این بود که دور میز تلفن فرش نبود و سرامیک راحت پاک شد . از توی روروئک درآوردمت و بردم توی حموم . همون موقع یه حموم حسابی کردی و روروئکم کامل شستم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی