جشن پایان دوازده ماهگی
از ماهها پیش واسه تولد پسرم کلی نقشه کشیده بودم و همه چیز رو روی کاغذ برنامه ریزی کرده بودم
بابایی میخواست یه جشن بزرگ با ارکست بگیره و یه عالمه مهمون دعوت کنیم
اما فوت عزیز دلمون مامان بزرگ خوبم ، منو بی حوصله و بلاتکلیف کرد .
تا اینکه تصمیم گرفتیم یه مهمونی خودمونی بگیریم البته نه دقیقا روز تولدش بلکه بعد از عید قربان
بنابراین جشن روز یکسالگی پسر کوچولو فقط خودمون بودیم و باباجونی و مامان جون و دایی
البته جشن یکسالگی مفصل تر داشتیم که بعدا مینویسم
اینم عکس آقا کیان که اجازه نداد درست ازش عکس بگیریم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی